معنی آسو سر - جستجوی لغت در جدول جو
آسو سر
محل آسیاب سرآسیاب
ادامه...
محل آسیاب سرآسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پس سر
پس سر
پَسِ سَر
پشت سر، عقب سر، قفا
ادامه...
پشت سر، عقب سر، قفا
فرهنگ فارسی عمید
بسی سر
از دهات کتول استرآباد است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ 1326 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171)
ادامه...
از دهات کتول استرآباد است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ 1326 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171)
لغت نامه دهخدا
آسور
آسور
نام رب النوع بزرگ آشوریان
ادامه...
نام رب النوع بزرگ آشوریان
لغت نامه دهخدا
پس سر
(پَ سِ سَ)
پشت سر. عقب سر. قفا. قذال. قمحدوه. ذفری، پس سر و گردن. (منتهی الارب).
- پس سر کسی بد گفتن، غیبت او کردن
ادامه...
پشت سر. عقب سر. قفا. قذال. قمحدوه. ذِفری، پس سر و گردن. (منتهی الارب).
- پس سر کسی بد گفتن، غیبت او کردن
لغت نامه دهخدا
تصویر سگ سر
سگ سر
سگ سار
ادامه...
سگ سار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آخر سر
آخر سر
پایان کار سرانجام
ادامه...
پایان کار سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آسد ست
آسد ست
آسیا که با دست گردد دستاس
ادامه...
آسیا که با دست گردد دستاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر وسط سر
وسط سر
تشنک (گویش سیستانی) سر میان
ادامه...
تشنک (گویش سیستانی) سر میان
فرهنگ لغت هوشیار
دیو سر
دیو مانند، بد خو تند خو، زشت، کسی که اعمال ناشایسته از او سر بزند، شخصی که دیو جامه پوشیده باشد
ادامه...
دیو مانند، بد خو تند خو، زشت، کسی که اعمال ناشایسته از او سر بزند، شخصی که دیو جامه پوشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آن سر
آن سر
((سَ))
کنایه از آن دنیا، آخرت
ادامه...
کنایه از آن دنیا، آخرت
فرهنگ فارسی معین
آسور
نام دهکده ای در دهستان بالا لاریجان آمل
ادامه...
نام دهکده ای در دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
سی سر
روی خط الراس
ادامه...
روی خط الراس
فرهنگ گویش مازندرانی
سو سو
واژه ای که به هنگام نوازش کودک استعمال شده که اشاره به تشبیه.، روشنایی، چشمک ستاره، بارقه ی ضعیف نور
ادامه...
واژه ای که به هنگام نوازش کودک استعمال شده که اشاره به تشبیه.، روشنایی، چشمک ستاره، بارقه ی ضعیف نور
فرهنگ گویش مازندرانی
سب سر
بیرون از خانه، داخل و خارج شدن به صورت متوالی
ادامه...
بیرون از خانه، داخل و خارج شدن به صورت متوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
چو سر
محلی از جنگل که عمل جمع آوری چوب در آن جا انجام شود، کار.، سمباده ی فلزی برای صاف کردن چوب، سوهان
ادامه...
محلی از جنگل که عمل جمع آوری چوب در آن جا انجام شود، کار.، سمباده ی فلزی برای صاف کردن چوب، سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی
سوی سر
هنگام سپیده، روی تپه
ادامه...
هنگام سپیده، روی تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
وسی سر
از توابع خانقاه پی قائم شهر
ادامه...
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سکو سر
روی ایوان، روی سکو
ادامه...
روی ایوان، روی سکو
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت سر
از توابع دهستان کسلیان قائم شهر
ادامه...
از توابع دهستان کسلیان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دسه سر
روی دست، از روی دست، بر روی دست
ادامه...
روی دست، از روی دست، بر روی دست
فرهنگ گویش مازندرانی
بسی سر
از روستاهای علی آباد کتول
ادامه...
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
آسونه سر
روستایی از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
ادامه...
روستایی از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آسیاسر
از محله های قدیمی آمل
ادامه...
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
آهن سر
از توابع دهستان بهرستاق بخش لاریجان آمل
ادامه...
از توابع دهستان بهرستاق بخش لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
اسل سر
کنار آب بندان، نام مرتعی درسوادکوه، از مراتع نشتای عباس آباد
ادامه...
کنار آب بندان، نام مرتعی درسوادکوه، از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
سوسر
هیزم نیم سوخته ی اجاق، پیمانه ی پر از غلات
ادامه...
هیزم نیم سوخته ی اجاق، پیمانه ی پر از غلات
فرهنگ گویش مازندرانی